وبلاگ شخصی

مرنجان و مرنج

وبلاگ شخصی

مرنجان و مرنج

وبلاگ شخصی
یا علی مدد بزرگواران به این وبلاگ خوش امدید سایه تان مستدام باد
آخرین مطالب
نویسندگان
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۱ خرداد ۹۷، ۲۱:۵۸ - علیــ ـرضا
    ⁦❤️⁩
  • ۱۵ شهریور ۹۶، ۰۳:۰۲ - قالب رضا
    :)
چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۰۳ ق.ظ

خبر امد

Hamid Masumi > ‏شب و عشق و علی

💥🎀💥🎀💥🎀💥🎀

خبر آمد که یلی می آید

فاتح بی مثلی می آید

خبر آمد قمری می آید

روبهان! شیر نری می آید

تا نگشتید در این بیشه شکار

بهترین راه؛ فرار ست فرار

تا که عطر خوش کوثر آمد

همه گفتند پیمبر آمد

همه گفتند که عیار آمد

از نجف حیدر کرار آمد

همه گفتند که اکبر آمد

اسد الغالب دیگر آمد

ماتِ آن ماه منور گشتند

چند گامی به عقب برگشتند

بسم رب الشهداء...لب وا کرد

رجزش ولوله ای برپا کرد

بانگ زد: باد به غبغب دارید

بی جگرها! دو سه مَرحَب دارید!؟

آمدم فاتحِ میدان باشم

وسطِ معرکه طوفان باشم

غیرتم در ره دین می کوشد

در رگم خون علی می جوشد

نه! حسین بن علی تنها نیست

تشنه لب هست، ولی تنها نیست

از شراب علوی لب تر کرد

کربلا را جملی دیگر کرد

کفر را حمله ی او شاکی کرد

خودمانیم چه کولاکی کرد!

تیغ در دست چه غوغا می کرد!

دشت را محشر کبری می کرد

هنر طایفه را از بَر بود

کربلا آینه ی خیبر بود

کوفیان ماتِ قلندر بودند

عَمرُوَد ها همه بی سر بودند

تیغ می زد به عدو جانانه

مثل عباس چه استادانه !

سبک جنگاوری اش مبنا داشت

به اباالفضل شباهت ها داشت

درس خود، خوب و نکو پس دادش

آفرین گفت به او استادش

ضربه ی تیغ به فتوا می زد

عوض سیلیِ زهرا می زد

#وحید_قاسمی

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۰۳
نویسنده ناشی
چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۰۲ ق.ظ

خواص گریه

Hamid Masumi > ‏شب و عشق و علی

خواص گریه و عزاداری بر حسین بن علی علیه‌السلام از کتاب خصائص الحسینیه شیخ جعفر شوشتری.

خروج روح از بدن، گرفتاری بزرگ، هول شدید و عذاب دردناکی است. امیر المؤمنین علیه السلام در این باره فرموده است:مرگ جان کندن سختی دارد که وحشت انگیزتر از آن است که توصیف شود ویا در اندیشه های اهل این دنیا درک بشود. در حالی که گریه برحسین بن علی علیه‌السلام انسان را از آن نجات میدهد. 

امام صادق علیه السلام بر مسمع بن عبدالملک فرمود:ای مسمع!تو از اهل عراق هستی آیا قبر حسین بن علی علیه‌السلام را زیارت میکنی؟ گفت:نه زیرا دشمنان ناصبی زیادی دارم می ترسم نزد والی سعایت کنند و مجازات شوم. امام فرمود:ایا به گریه و زاری میفتی؟ گفت :بله به خدا گریه میکنم و خانواده ام اثر آن را در من میبنند و حتی از طعام امتناع میکنم. امام فرمود :هنگام مرگ، خواهی دید که پدران من بر بالین تو حاضر میشوند وبه ملک الموت سفارش تو را می کنند به نحوی که چشمت روشن میشود.

السلام علیک یااباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک و اناخت برحلک.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۰۲
نویسنده ناشی
سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۴۰ ق.ظ

گلبانو

گل بانو

 

 

ﻏﻤﺖ ﺁﻫﻨﮓ ﺁﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺷﮑﻢ ﺩﺭﺁﻣﯿﺰﺩ

ﺩﺭ ﺍﯾﻦ دریایِ‌ خونْ‌افشان، تبِ توفان برانگیزد

 

ﻓﺪﺍﯼِ‌ ساقیِ چشمت! که یک دریا غرورم را

میانِ باده‌پیمایان، به یک پیمانه، می‌ریزد

 

ﺑﻪ ﭼﺸﻤﻢ ﮐﻮﻫﯽ ‌از گوهر به مُشتی کاه، می‌مانَد

ﺍﮔﺮ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺍﺯ ﮔﻮﺵِ ﻏﺰﻝﻫﺎﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﯾﺰﺩ

 

ﻣﮕﺮ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﻋﻄﺮﺍﻓﺸﺎﻥ، ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩﺍﯼ ﺩﺭ ﺑﺎﺩ

ﮐﻪ ﻋﻄﺮ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﯽﺭﯾﺰﺩ

 

بهارم باش گلبانو! که توفان‌هایِ ﭘﺎﯾﯿﺰﯼ

ﺑﻪ ﺩﺷﺘﺴﺘﺎﻥ ِﺍﺣﺴﺎﺳﻢ، ﻏﺒﺎﺭِ ﻣﺮﮒ ﻣﯽﺑﯿﺰﺩ

 

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺣﺴﺮﺕْﮔﺪﺍﺯﯼﻫﺎﯼ ﺑﺎﻍ ﻋﺸﻖ، ﻣﯽﮔﺮﯾﻢ

ﭼﻮ ﺍﺯ ﻟﺐﻫﺎﯼِ هر گل، ﺁﻩ ﺁﺗﺸﻨﺎﮎ ﻣﯽﺧﯿﺰﺩ

 

ﺍﮔﺮ "ﺷﺒﺪﯾﺰ " ﺑﺮﻣﯽﮔﺸﺖ ﺍﺯ زندانِ تاریکی

ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ویرانسرا، قصری ز خشتِ کهکشان مگلبانویزد

 

#حسن‌اسدی #شبدیز

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۴۰
نویسنده ناشی
دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۲۰ ب.ظ

مادر

مادر

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۲۰
نویسنده ناشی
دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۱۷ ب.ظ

گریه

گریهگریه می کنم

در نگاه اشیایی که بین من و تو مانده

گذشته ام از چشمانت

 

عاشقانه ها

هرکجا که می روی

. برو

 

جز ترس از واژه ها

چیزی نمانده بین ما

تلخ می شوم

مثل هر دروغ دیگری

. نگاهم نکن

 

به عشق هایی که نبوده اند

. امید بسته ام

 

فراموشی

مثل هر دروغ دیگری به باد بسپارم.

۹۵/

۱۱/۱۶

#لیلا محبوبی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۱۷
نویسنده ناشی
دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۱۴ ب.ظ

غول

غول درختی سوژه گردشگرانغول درختی

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۱۴
نویسنده ناشی
دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۰۴ ق.ظ

خوش بخت

        خوش بخت کیست 

من. تو. او. ما. شما. ایشان. انها. 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۰۴
نویسنده ناشی
يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۱۲ ب.ظ

جوانک چوپان 3

ادامه داستان جوانک چوپان 

وقتی ان جوانک را با احترام و شکوه زیاد وارد شهرش کردند و مستقیم او را به داخل قصر محل حکومت ان جوان چوپان بردند وقتی پایش را داخل قصر گذاشت خیره خیره به اطرافش نگاهی کرد و ان شکوه قصر را دید پیش خود گفت چه خوب من برای دیدن ان روستا امده بودم حال شده ام حاکم شهری با این کاخ پر شور و عظمت در همین افکار بود که ملازمان بیشماری امدن  و حاکم جدید را به سمت تخت حکومت نشاندند بعد از ان مشاوران عالی رتبه یکی یکی امدند تبریکات و هدایای بیشماری را تقدیم او کردند وقتی که خوش امد گویی مشاوران تمام شد ملازم مخصوص حاکم ورود شخصی را اعلام کرد و حاکم با تعجب تمام دید همان پیرمردیست که از او خواسته بود که حکومت شهر را به عهده بگیرد جوان هم بادیدن ان پیر مرد خوشحال شد و با احترام او را پیش خود نشاند ان پیر هم به همان اندازه  از دیدن حاکم شادمان شد و بعد صحبت های متداول پیر مرد گفت حکومت تو سه شرط دارد که حتما باید اجرا کنی تا بتوانی حاکمی عادل باشی جوان گفت بگو به دیده منت پیر مرد گفت شرط اول این است که در قصر پیر زن عجوزه ای زندگی میکند و تو نباید از دیدن او سیر شوی و او را از قصر بیرون کنی همیشه با احترام رفتار کنی شرط دوم این است که(این داستان ادامه دارد)<<<نویسنده ناشی>>>

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۱۲
نویسنده ناشی
يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۸ ق.ظ

دختر م ه ت ا ب

<<< دختر مهتاب>>>

باز هم نصف شب  و تاب و تبی تکراری 

دلبرم! دخترِ مهتاب! تو هم بیداری؟        

گل شب بوی غزل ریز! مزاحم نشوم!   

وقت داری کمی از روی غمم برداری؟؟  

میشود دست به بغضم بکشی؟ بی زحمت!

میشود گوش به آهنگِ دلم بسْپاری؟

"یک نفر آدمم و چند نفر غمگینم" 

خسته ام،خسته از این زندگیِ اجباری!

شده مخروبه بنایِ دلِ کج بنیادم!

شاعری را چه به وصله زدن و معماری!

خسته ام،منتظرِ معجزه ی تازه ایَم

تو بیایی به دلم دینِ نُویی می آری!

کاش! پایانِ غمِ من به خودت ختم شود

کاش! شیرین شود این درد و غمِ تکراری!

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۳۸
نویسنده ناشی
يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۱۵ ق.ظ

بداهه

باز شب نیمه شد و دل هوس مجنون کرد

خاطرات بخدا این دل من را خون کرد

هر طرف چشم گشودم همه دیدم حسرت

اشک چون رود روان ، سینه من هامون کرد

تا صدایت میکنم بعضی گلو گیر می شود 

عشق تو دنیای من را تا ابد افسون کرد

دست بردار آه جانسوز ، سینه ام تنگ است تنگ

بی وفا با رفتنش بر روزگارم چون کرد

عاشقش بودم عشقی آسمانی تا ابد

قلب من صد پاره گشت جان از تنم بیرون کرد

شکیبا اصلا ن بیگیان (دقایقی پیش بداهه)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۵ ، ۰۳:۱۵
نویسنده ناشی