\/\/\/\/\
یه جوری برای نفهمی به خر مثال میزنن
انگار بقیه حیوانات اوقات فراغتشون رو با حل معادلات لگاریتمی پر میکنن.😕
دقیقا فرق خر با شتر چیه؟🤔😂
😁
💭 کیا یادشونه؟؟؟؟؟🤔☺️
بگو دوچرخه...سیبیل بابات میچرخه
بگو فرانسه...بابات قد آدامسه
بگو خاک انداز...خودتو جلو بیانداز
بگو متکا...بخور از این کتکا
بگو باد بزن...بروسرکوچه داد بزن
بگو پنیر...برو یه گوشه بمیر
بگو شامپو...بیا بغلم گامبو..
بگو سه هفتا بیس و یکی...خاک تو سر تو یکی
بگو چاقو...برو بچه دماغو
بگو اشرف...دلم برات قش رف
بگو داوود...لای دهنت وا موند
بگو پنکه...تنبون بابات تنگه
بگو آدامس...بپر تو آمبولانس
بگو فیتیله...فردا تعطیله
بگو بشکه...سیبیل بابات خشکه
بگو پشتی...چرا منو کشتی
بگو مرسی...بچه خرسی
بگو گلابی...رییس مسترابی
بگو دمپایی...برو بغل زندایی
بگو صابون...لیز بخور برو تو خیابون
بگو عدسی ...فردا مرخصی
بگو لوبیا...فردا زود بیا
بگو 7...سرت کلاه رف
بگو 2...بقیش بدو
بگو جاسیگاری...فردا میری خواستگاری
بگو گاری...شتلق(یه سیلی زدم یادگاری)
بگو1...بترک
بگو مسخره...اسم بابات اصغره
بگو هلو...بپر تو گلو
بگو کشتی...بیا بغلم مشتی
بگو راس میگی...کاستو بیار ماس بگیر
بگو کشتی...با نامزدت میگشتی
بگو حقته ...فردا شب عقدته
بگو کشتی...من خوشکلم تو زشتی.
☑️ یاد اون دوران که با این حرفا خوش بودیم بخیر ☺️🌺
😁
『💎』درسها ے عـــمـــلـــے از ســـیـــره ے
〖امـــام مــَـهـــد ے "عـــج"〗
🔖 مال مرجئه
💠 مرحوم صدوق در کمال الدین نقل کرده است که:
در قم مردی بزاز زندگی می کرد که مؤمن و از شیعیان بود امّا شریکی داشت که از مرجئه
بود. روزی پارچه ای گران قیمت به دستشان رسید، مرد مؤمن به شریکش گفت:
⭐️ این لباس ارزشمند برای مولایم، امام زمان (عج) مناسب است (شایان ذکر است که این داستان در زمان غیبت صغری رخ داده است).
شریک وی در پاسخ گفت:
⭐️ من مولای تو را نمی شناسم امّا هرطور که دوست داری (و در هر راه که علاقه مندی)
آن را مصرف کن.
مرد بزاز آن پارچه را برای حضرت ارسال کرد.
امام (علیه السلام) آن پارچه را دو قسمت کردند ، نصفش را برداشت و نصف دیگر را بازگرداند و فرمودند :
ما به مال مرجئه نیازی نداریم.
📚 بحارالانوار، ج 52، 📃 353
📝 نویسنده
30 سال زحمت و سختی کشیدیم تا به اسایشی برسیم نشده فعلا .حالا نمیدونم سختی و زحمت نبوده یا اینکه به اسایش و ارامشمون مونده حالا نگید نه به اون پستهای عرفانی نه به این شکایت و نا شکری فقط درد و دلی بیش نبود بیاید یه دعا بکنیم هر کسی رو خداوند به اندازه توان او در این دنیای دون اگر امتحانی هست یا ...........باز خواست کند آمین یا رب العالمین از اینکه متن حقیر بیسواد رو خوندید سپاس گزارم خداوند به شما راه راست را خودش نشان دهد
.
دلم تنگ است...
دلم تنگ آن مولایی شده که غریبی اش وسعتی به اندازه ی تمام جهان دارد...
آن مولایی که هنوز٣١٣ یار ندارد...
آن آقایی که کسی چون من خودش را منتظر او میخواند...
بمیرم که چه قدر غریبی...
دلم تنگ آن ابر پر بارانی ست که سال ها در آسمان غیبت منتظر تشنه ای نشسته تا بر او
این جهان خواب است و ما اندر خیال
پس چه گوئیم از فراق و از وصال ؟
با فاتحه ای یاد میکنیم از عزیزانی که بظاهر کنارمان نیستند .
خدایا با این نفس چه کنیم که هر چه بر سر ما آمد از این نفس بود ؟؟؟
پروردگارا چون به درگاهت روی می آوریم جز شرم و غفلت و ناشکری و معصیت کوله باری نداریم ..اما چون تو خود را رحمان و رحیم خواندی چشممان به کرم توست......
ای اول و ای آخر ..ای ظاهر و ای باطن ..عاجزیم و بی چاره و جز تو پناهی نداریم ...و راه به جائی نه...ما را به راه راست هدایت فرما ..تا همانی شویم که تو می خواهی .....
ما و همه رفتگانمان را بیامرز و در سایه فضل و رحمتت قرار ده ...آمین یا رب العالمین