طرب و شادی از نگاه مولانا
مولانا جلال الدین محمد بلخی
(شرحی بر غزل ٧٤٧ از دیوان شمس)
فطرت انسان و حتی حیوانات به سمت شادی است. همه ما به نوعی از غم فراری هستیم و به دنبال شادی و آرامش پایدار میگردیم. اما به دلیل بودن در قفس تاریک تن و بودن حجابهای بسیار بر روی روح، توانایی تجربه و درک مستقیم جهان طربناک معنوی را نداریم، راه را اشتباه میرویم و با انباشته کردن مال و رسیدن به مقام و اختیار کردن همسر و بچه و ... به دنبال خوشبختی و خوشحالی بادوامیم. اما اگر دقت کنیم، میبینیم هر کدام از اینها در ابتدا شور و شادی با خود می آورند، اما بعد از مدتی عادی شده و دوباره یکنواختی بر ما چیره میشود. اصل و ذات ما در دنیای معنوی و روحانی طربناک و مملو از عشق است. حال پرسش این است که چگونه میتوان به شادی و آرامش پایدار دست پیدا کرد؟ در این چکامه مولانا به بیان این مطلب میپردازد.
ای طربناکان ز مطرب التماس مِی کنید
سوی عشرتها روید و میل بانگ نِی کنید
وجود انسان همچون نی است و روح الهی و روح هستی نوازنده نی وجود ماست. ما اگر به هستی و جریان همیشه جاری هدایت الهی نزدیک شویم، نی ما به واسطه جریان جاری و زنده روح الهی دمیده میشود و آوای آن در ما شادی جاوید و بدون وابستگی به زمان و مکان ایجاد میکند و هر چه از آن دورتر گردیم، از میزان این شادی کاسته می گردد. دوری و نزدیکی در اینجا یک مقیاس فاصله ای در بعد مادی نیست، بلکه هرچه خود را از خود بیشتر تهی کنیم، به جریان جاری و زنده هدایت الهی بیشتر نزدیک میگردیم.
در بیت بعد میگوید شهسوار اسب شادی ها شویم و اسب غم را زیر پای این طرب و شادی با تغذیه نکردنش به وسیله غم له کنیم:
شهسوار اسب شادیها شوید ای مقبلان
اسب غم را در قدمهای طربها پی کنید
اما چگونه میتوان این نی وجود را چنان تهی از خود کرد تا دم الهی آنرا بنوازد و شادی و طرب بی پایان ایجاد کند؟
زان می صافی ز خُم وحدتش ای باخودان
عقل و هوش و عاقبت بینی، همه لاشیء کنید
تا زمانی که انسان فکر کند که همه کاره خودش است و بخواهد صلاح زندگی اش را خودش با عقل و هوش و عاقبت بینی اش تعیین کند، در دسته "باخودان" و در جهان دویی قرار دارد. یعنی او بین خودش و جریان هدایت الهی جدایی انداخته. اما زمانی که انسان خود را صاحب اختیار نداند و همه امورات را به خدا بسپارد و از او بخواهد که در همه امور تصمیم گیرنده باشد، یعنی خود را به رودخانه جاری هدایت الهی که همواره به سوی دریای حقیقت و وحدت جاری است بسپارد، وارد دسته بی خودان گشته که از می صافی خُم وحدت مینوشند و عقل و هوش و عاقبت بینی را نابود میکنند.
شرط این کار تسلیم و توکل با ایمان کامل به جریان هد