هابیل و قابیل
صفحهمظهرالعجایب . حمیدمعصومى
" هو" حکایت عبرت انگیزهابیل و قابیل:
—---------------------------------------------
هابیل و قابیل هر کدام برای خداوند پیشکشی دادند. هابیل گله بان بود و گوسفندی پروار هدیه کرد و قابیل چون کشاورز بود دسته ای گندم ..خداوند پیش کش هابیل را پذیرفت و از آن قابیل مورد پذیرش قرار نگرفت..مطمئنا اینجا خداوند میخواست قابیل را امتحان کند....قابیل حسادت کرد و خشمگین شد ....و این اولین حسادت در هستی بود که بشر میکرد..آن هم بین دو برادر و هم خون ....
خداوند به قابیل فرمود :
چرا خشمگین شدی و سرت را پائین انداختی؟ آیا اگر نیکوئی میکردی مقبول نمیشدی؟
و چون نیکوئی نکردی گناه بر در , در کمین است. و اشتیاق تو دارد اما تو بر وی مسلط شو.
"عهد عتیق سفر پیدایش باب چهارم"
خوب قصه از حسادت شروع شد . خدا گفت ایکاش بجای حسادت و خشمگین شدن به برادرت ابراز شادمانی میکردی تا برای تو در جائی دیگر خداوند جبران کند ...اما آتش خشم و کینه و حسد چشمان و قلب قابیل را پرده کشیده بود ..
و باز خداوند هشدار داد اکنون که خشمگینی مواظب باش خطائی دیگر از تو سر نزند...و هیهات که آن خطا هم سر زده شد و برادری به دست برادری دیگر به بهانه ای اندک کشته شد و اولین خون بی گناهی بر زمین ریخته شد و پدر و مادری داغدار و برادری تا ابد پشیمان و شرمسار....آری قابیل با نزاعی هابیل را کشت.
این حکایت درسهای زیادی داشت . چه بسیار که ما جای قابیل بوده ایم و بجای خوشحال شدن از موفقیت دوستان و نزدیکان در دل به خشم آمده ایم...در حالیکه اگر صبور بودیم می فهمیدیم خداوند برای ما عنایت ویژ ه ای منظور داشته ...
و بعد زمان خشم است ..آیا اگر قابیل مدتی از هابیل کناره میگرفت خشمش آرام نمیشد و این حسادت کم رنگ تر و شاید فراموش نمیشد ؟؟
خداوند میدانست در زمان خشم شیطان انسان را به اشتباه دیگری وا میدارد پس هشدار میدهد . وآگاه میکند.....
چرا از تاریخ عبرت نگیریم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟