وبلاگ شخصی

مرنجان و مرنج

وبلاگ شخصی

مرنجان و مرنج

وبلاگ شخصی
یا علی مدد بزرگواران به این وبلاگ خوش امدید سایه تان مستدام باد
آخرین مطالب
نویسندگان
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۱ خرداد ۹۷، ۲۱:۵۸ - علیــ ـرضا
    ⁦❤️⁩
  • ۱۵ شهریور ۹۶، ۰۳:۰۲ - قالب رضا
    :)

۱۹۷ مطلب توسط «نویسنده ناشی» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۲۴ ب.ظ

دل

 

 

چشم خود بستم که 

دیگر چشم مستش ننگرم

ناگهان دل داد زد: دیوانه! من مى بینمش... !

 

#شهریار

آنچه سرپنجهٔ سیمین تو با سعدی کرد

با کبوتر نکند پنجه که با شاهین است

من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس

زحمتم می‌دهد از بس که سخن شیرین است

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۲۴
نویسنده ناشی
دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۲۴ ب.ظ

سرباز که بودم

سرباز که بودم استواری میگفت تا حالا دیدی افسران ارشد در ظاهر و علنی اختلافشان را حل کنند نه . بلکه در اتاقشان مسئله شان را حل میکردن و ما ها که زیر دستان انها محسوب میشویم اختلافمان را همانجا ودر دید همه با درگیری لفظی و فیزیکی حل میکنیم این مطلب بالا شاید ربطی به گفته های بعدی من نباشه ولی خب ادمیه از جایی شروع میکنه‌ و همینجور افکارشو بیان میکنه صد در صد دیدید دل این صفحه های مجازی کسانی هستند که مطبی را انتشار میدن مثل فقر فحشا حکومت سرمایه داری و داستانهای دیگر را پست میکنند و یه چندتائی هم برای تشویق دیگرا کامنتهای را میگزارند و انهای که باید بروند سرکار شروع میکنند با کامنتهاشون تفسیر کردن مطلب و اخرش هم ختم میشه به فحاشی و تهمت بعدشم ربط میدیم به ادیان و حکومت ها و خیلی حرفهای دیگر اخرشم نتیجه به هیچ ختم میشود ناراحتی و کدورت قلیان پیدا میکند میخواستم بگم این افراد به قول انگلیسیها تفرقه بنداز و حکومت کن انهایی که ما را به جان همدیگر می اندازند. خوشحال و شادان از اینکه فکر ما را درگیر کردن که قافل شویم و انها هم بتوانند به عشق و حالشان بپردازند و ما را استعمار کنند و کلی هم به ریش‌مان بخنندند (نویسنده ناشی)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۶ ، ۱۷:۲۴
نویسنده ناشی
يكشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۰۲ ب.ظ

دوشان تپه

دوشان‌تپه» یکی از دروازه‌های قدیمی تهران بود و همین‌طور نام قریه‌ای در شرق شهر که به‌نوعی حومه تهران محسوب می‌شد. این قریه خوش‌آب و هوا که از محدوده ارک شاهی فاصله زیادی داشت، علاوه بر اینکه یکی از دروازه‌های دوره ناصری بود که حد و حصر تهران را مشخص می‌کرد، شکارگاه ناصرالدین‌شاه قاجار هم بود و بخشی از شهرت این دروازه و مکان در کتاب‌های تاریخی به همین دلیل است.دوشان تپه

در واقع، سال 1269 قمری ناصرالدین شاه، حاجب‌الدوله ـ پدر اعتمادالسلطنه ـ را مأمور کرد تا عمارت دوشان‌تپه را بسازد. سال 1275 قمری ساخت قناتی در دوشان‌تپه که صحرایی وسیع بود و بی‌آب شروع شد و در 1279 هم دریاچه بزرگی در برابر عمارت ساختند که آب قنات به داخل آن می‌ریخت. البته عمارت اصلی که ساختمانی هشت‌گوش بود بالای تپه ساخته شده که خانم «کارلاسرنا» آن را به تالار کشتی تشبیه کرده است. روی این تالار، یک کلاه‌فرنگی قرار داشت که از آنجا منظره تهران قابل دیدن بود.

این عمارت و بنای آن در حالی به دوران ناصرالدین‌شاه نسبت داده می‌شود که برخی مورخان ساخت آن را به دوره مظفرالدین‌شاه نسبت داده‌اند. ناصر نجمی در کتاب «تهران در گذر زمان» نوشته است که این کاخ در زمان مظفرالدین‌شاه و به دستور او ساخته شده است. اما برخی مورخان دیگر قدمت این عمارت را به مراتب بیشتر می‌دانن

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۰۲
نویسنده ناشی
يكشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۴۶ ب.ظ

دروازه غار

دروازه غار نام یکی از دروازه‌های قدیمی شهر تهران بود که در اطراف حصار ناصری (حصاری که در عهد ناصرالدین شاه قاجار در اطراف شهر طهران یا به اصطلاح آن روز، در اطراف دارالخلافه ناصری کشیده شده بود)، قرار داشت. این دروازه در حد فاصل بین خانی آباد و میدان شوش در حوالی مکانی که امروزه در آن میدان غار (شهید هرندی) بنا شده‌است، واقع بود. محل دقیق این دروازه حد فاصل میدان شوش و میدان راه آهن می‌باشد که در شمالی‌ترین قسمت محله باغ آذری بوده.دروازه غار، از دروازه‌های نابودشدهٔ تهران

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۴۶
نویسنده ناشی
شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۵۸ ق.ظ

به یاد پدر

🌷🌷🌷🌷

 

روز شد باز دلم یاد تو کرد....لحظه ای مست شدم از رویا....

باز بویت به مشامم پیچید...و زبان زمزمه کرد....نام گیرای تورا...

چشم دل را که گشودم...تو کنارم بودی...

 

خیره گشتم که مبادا بروی...

و تو خندیدی و گفتی آرام....من کنارت هستم...

 

و من آسوده شدم...خندیدم....

لحظه ای بعد ازین فکر به خود لرزیدم....

که مبادا بروی...تا که من باشم و تنهایی و شب...

 

چشمها را بستم....خواستم باز ببینم هستی

یا که من در خوابم...چشم آهسته گشودم اما...

تو نبودی....و فقط یاد صدایت...

باز پیچید که گفتی آرام ،

من کنارت هستم ...

 

 

 #لیلی_اله_یاری 🌸

 

 

1393/5/11 

به یاد پدر مهربانم ... 😔🌷

 

 

@leiliyari 🍂

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۶ ، ۰۲:۵۸
نویسنده ناشی
چهارشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۳۳ ب.ظ

یار دبستانی من

یار دبستانی من، سرودهٔ منصور تهرانی است که برای فیلم از فریاد تا ترور با صدای فریدون فروغی ساخته شده بود.

.

یار دبستانی من، با من و همراه منی

چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه

ترکهٔ بیداد و ستم، مونده هنوز رو تن ما

دشت بی‌فرهنگی ما، هرزه تموم علفاش

خوب اگه خوب، بد اگه بد، برده دلای آدماش

دست من و تو باید این، پرده‌ها رو پاره کنه

کی می‌تونه جز من و تو، درد ما رو چاره کنه؟

یار دبستانی من، با من و همراه منی

چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه

ترکهٔ بیداد و ستم، مونده هنوز رو تن ما

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۳۳
نویسنده ناشی
پنجشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۴۴ ق.ظ

متن ترانه داریوش اقبالی

طاقت من طاقت دل طاقت سنگ است

غزل پریده رنگ است دل ترانه تنگ است

نه در زمین نه در زمان جای درنگ است

بیا که وقت تنگ است مرا حوصله تنگ است

مرا حوصله تنگ است

هر کسی همنفسم شد دست آخر قفسم شد

من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد

اون که عاشقانه خندید خنده*های من رو دزدید

پشت پلک مهربونی خواب یک توطئه می*دید

رسیده*ام به ناکجا خسته از این حال و هوا

حدیث تن نیست مرا طاقت من نیست

مرا طاقت من نیست مرا طاقت من نیست

نه در زمین نه در زمان جای درنگ است

بیا که وقت تنگ است مرا حوصله تنگ است

مرا حوصله تنگ است

هر کسی همنفسم شد دست آخر قفسم شد

من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد

اون که عاشقانه خندید خنده*های من رو دزدید

پشت پلک مهربونی خواب یک توطئه می*دید

رسیده*ام به ناکجا خسته از این حال و هوا

حدیث تن نیست مرا طاقت من نیست

مرا طاقت من نیست مرا طاقت من نیست

طاقت من طاقت دل طاقت سنگ است

 

دل ترانه تنگ است غزل پریده رنگ است

نه در زمین نه در زمان جای درنگ است

بیا که وقت تنگ است مرا حوصله تنگ است

مرا حوصله تنگ است

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۲:۴۴
نویسنده ناشی
پنجشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۴۱ ق.ظ

متن ترانه داریوش

نمی دانی که من در هر ستاره که مه را تا سحر یار و ندیم است

و یا در چهره سرخ شقایق که خود بازیچة دست نسیم است

نشانی از تو می بینم سراغی از تو می گیرم

نشانی از تو می بینم سراغی از تو می گیرم

نمی دانی که من در قطرة اشک که روزی مظهر خشم تو بوده

ویا در شط خونین افقها که روزی منظر چشم تو بوده

نشانی از تو می بینم سراغی از تو می گیرم

نشانی از تو می بینم سراغی از تو می گیرم

در اندوه غریبان در آه بی نصیبان

در آن شبنم در آن گل در عشق پاک بلبل

در ایام بهاران در آب چشمه ساران

در آن سر گشتگیها در این گمگشتگیها

نشانی از تو می بینم سراغی از تو می گیرم

نشانی از تو می بینم سراغی از تو می گیرم

من اینک در رواق کهکشانها در آوای حزین کاروانها

درآن رنگین کمان پیرو خسته در آن اشکی که بر مژگان نشسته

درآن جامی که خالی مانده از می در آوایی که برمی خیزد از نی

نشانی از تو می بینم سراغی از تو می گیرم

نشانی از تو می بینم سراغی از تو می گیرم

در اندوه غریبان در آه بی نصیبان

در آن شبنم در آن گل در عشق پاک بلبل

 

در ایام بهاران در آب چشمه ساران

در آن سر گشتگیها در این گمگشتگیها

نشانی از تو می بینم سراغی از تو می گیرم

نشانی از تو می بینم سراغی از تو می گیرم 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۲:۴۱
نویسنده ناشی
چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۴۷ ب.ظ

سال نو

سلام

سلام درود بر شما اساتید شعر و ادب و عرفان ای سخن وران عزیز و گرامی امید وارم در سالی که پیش رو دارید شما عزیزان و خانواده تان زیر سایه خداوند مهربانیها شاد و سلامت باشید امیدوارم قلمتان همیشه در راه انسانیت سبز و مانا باشد

و همچنین برای دیگر دوستانی که این پست را میخوانند ارزوی بهترینها را دارم

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی

که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

 

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش

که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

 

چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی

وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی

 

در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است

حیف باشد که ز کار همه غافل باشی

 

نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف

گر شب و روز در این قصه مشکل باشی

 

گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست

رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی

 

حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد

صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۴۷
نویسنده ناشی
چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۲۱ ق.ظ

من الوده

سلام 

تو خراب من آلوده مشو غم این پیکر فرسوده مخور

قصه ام بشو از یاد ببر بهر من غصه بیهوده مخور

 

تو سپیدی من سیاهم

خسته ای گم کرده راهم 

 

تو به هر جا در پناهی

من به دنیا بیپناهم

 

تو طلوع هر امیدی

من غروبی ناامیدم

تو سپیدو دل سیاهی

من سیاه دل سپیدم

 

نه قراری نه دیاری  که بر آن رو بگذارم 

به چه شوقی به چه ذوقی دگر این ره بسپارم

چه امیدی به سپیدی

که به رنگ شب تارم شب تارم

 

تو سپیدی من سیاهم خسته ای گم کرده راهم 

گنه تو بی گناهی بی گنه قرق گناهم

تو طلوع هر امیدی من غروبی ناامیدم

شوق بودن بوده تنها اشتباهم اشتباهم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۲۱
نویسنده ناشی