وبلاگ شخصی

مرنجان و مرنج

وبلاگ شخصی

مرنجان و مرنج

وبلاگ شخصی
یا علی مدد بزرگواران به این وبلاگ خوش امدید سایه تان مستدام باد
آخرین مطالب
نویسندگان
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۱ خرداد ۹۷، ۲۱:۵۸ - علیــ ـرضا
    ⁦❤️⁩
  • ۱۵ شهریور ۹۶، ۰۳:۰۲ - قالب رضا
    :)

۱۹۷ مطلب توسط «نویسنده ناشی» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۳۰ ق.ظ

مار

سلام خدمت خوانندگان عزیز این وبلاگ 

آخرهای تابستان سال 1364 اهواز به طرف ماه شهر در یک شب گرم و شرجی و پشه و رطیل و عقرب و در ضمن مار .از همه  بدتر و ترسناک تر از ان حیوانات حیوانهای دو پای دیگری که اسمشان را نمیاورم هر لحظه بیم حمله هوایی از طرف ان ددمنشان برای بمب باران تاسیسات نفتی و هموطنان اهوازیمون که البته میگفتند که اهواز هم برای ما هستش استرس خاصی هم داشتیم با دوستم تصمیم گرفتیم که حال و هوایی هم عوض کنیم بعد اتمام نگهبانیمون قدمی بزنیم یه سیگار هم دود کنیم و برای اینکه دشمن بعثی اتیش سیگارمون رو نبینند مجبور بودیم که ان را در مشتمان مخفی کنیم در همین حال یه دفعه چیزی سیاه رنگ جلوی پام سبز شد من هم لگدی میهمانش کردم چشتون روز بد نبینه یک مار سیاه رنگ که گرد خودش جمع شده بود  و به طول تقریبا دو متر از هم باز شد و فیس فیس کنان گیج و مبهوت به همدیگه نگاه میکردیم فکر کنم اون پیش خودش میگفت این مردک چرا این عمل قبیحانه رو انجام داد ما هم دروغ نگم جفتمون ترسیده بودیم و با همین ترس سرنیزه ای که داشتیم پرت کردیم طرف ان مار نگون بخت که از شانسمون خورده بود عین تو فیلمها وسط جفت چشاش به همین سادگی مرد ما هم ناراحت و برای توجیح  عمل کرد وحشیانه مون گفیم که خوب شد کشتیمش میرفت توی محل نگهبانی سرباز های دیگه و یکی از انها را نیش میزد و اخر اینکه ما هم زهر مارمون شد ان حال و هوا عوض کردن اقا دیگه اون شد به هیچ چیز و به هیچ عنوان لگدم رو طرف کسی پرت نکنم .

عزیزان از اینکه ای خاطره را خواندید سپاس گزارم از طرف (نویسنده ناشی)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۰۳:۳۰
نویسنده ناشی
يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۰۳ ب.ظ

پسرک عاشق و دخترک اسمونی

اقا پسری عاشق دختری میشه که غریبه هم نبود از انهای بود که در اسمانها عقدشان کردن ولی این یکی انگار اسمونش ابری و برفی بوده اقا پسر عاشق وقتی درخواستشو به دختر اسمونی میگه بعدش دیگه دختره غیبش میزنه دیگه به چشم پسرک بینوا دیده نشد که نشد بعد از گذشت سی سال باز هم پسر جوان البت الان میانسال دیده نمیشه چون هر کدومشون توی یه شهرین حالا هروقت به یاد عشقش میفته با خودش این ترانه رو زمزمه میکنه امشب دلم میخواد که تا فردا می بنوشم من زیباترین جامه هایم را بپوشم من شاید که فردا تو میایی

لایه جدید...دوستان عزیز این خاطره طولانیه وی چون میگن خواننده ها از نوشته های بلند خوششون نیاد منم کوتاش کردم 
لایه جدید...
لایه جدید...
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۰۳
نویسنده ناشی
شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۷ ب.ظ

أمل کیست

أمل کیست

همیشه سئوالى ذهن من را مشغول میکند گاهی در شبکه هاى مجازى تا حرف از اخلاق و رفتار کردار از دید امامان معصوم مطلب گذاشته میشود و یا کسی را دعا میکنیم و از خداوند صبحان یاری میجوییم حتی برای دیگران مگویند که طرف أمل هستش چرا؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۵۷
نویسنده ناشی
جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۵۷ ب.ظ

خیار شور یه روزه

این داستان طرز تهیه خیارشور یه روزه

سلام یک مطلبی رو توی فیسبوک خواندم که خرید خیار شور و سیاست  رو ربط داده بود به هم  و مخلوط کرده بود من دیگه مطلب رو کامل نمینویسم. و از سیاست هم چیزی حالیم نیست ولی این مطلب را خواندم مواجه شدم با یک  کامنت و انهم طرز تهیه خیارشور یه روزه بود که براتون مینویسم از قول ان شخص و اگر درست کردید و نتیجه ای حاصل نشد به عهده خودتون نه من پدرم توی اینکار بود نه مادر خب میریم برای تهیه خیارشور یه روزه

خیار شور یک روزه.:

خیار را کاملا شسته داخل شیشه های سسی بزرگ می ریزیم

بعد چند ساقه ترخون وسه حبه سیر در شیشه می اندازیم .

در اخر اب جوشیده خنک را با نمک وفلفل مخلوط میکنیم به اندازه دلخواه ونصف لیوان سرکه. روی خیارهای داخل شیشه می ریزیم انگاه در شیشه را محکم می بندیم.

حالا یک قابلمه براداشته شیشه را در وسط ان قرار داده تا کمر شیشه قابلمه را پر اب می کنیم 

سپس قابلمه را روی حرارت قرار می دهیم.تا اب بجوش اید 

توجه کنید وقتی اب جوش امد ساعت می گیریم 15 دقیقه در حال جوش باشه پس از این زمان شیشه را از قابلمه در می اورید می زارید خنک شود وقتی کاملا سرد شد داخل یخچال بزارید .

فرداش نوش جان کنید.به همین راحتی .

این خیار شورشبیه خیار شور های شرکتی می شه با همون مزه و از همه مهمتر نیازی نیست 2هفته انتظار بکشید.

امیدوارم راضی باشید 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۵۷
نویسنده ناشی
جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۵۳ ق.ظ

نفس

مقدمتان گل بارون

نقل است که سیدی بود که او را ناصری گفتندی. قصد حج کرد. چون به بغداد رسید، به زیارت جنید رفت و سلام کرد، جنید پرسید که : «سید از کجاست؟». گفت: «از گیلان ». 

گفت: از فرزندان کیستی؟. گفت: از فرزندان امیرالمؤمنین علی (ع) . 

گفت: پدر تو دو شمشیر می زد، یکی با کافران و یکی با نفس، ای سید که فرزند اویی از این دو کدام را کار فرمایی؟! 

سید چون این بشنید، بسیار بگریست و پیش جنید می غلطید. گفت: ای شیخ! حج من اینجا بود. مرا به خدای ره نمای . 

گفت: این سینه تو حرم خاص خدا است. تا توانی هیچ نامحرم را در حرم خاص راه مده ...

تذکره الاولیاء -ذکر جنید بغدادی

آیین آینگی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۵۳
نویسنده ناشی
جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۲۴ ق.ظ

هو الرزاق

حق است ولایت شاهنشاه درویشان مولا علی ع

نقل است که شیخ بایزید از پس امامی نماز می کرد. پس امام گفت: یا شیخ! تو کسبی نمی کنی و از کسی چیزی نمی خواهی. از کجا می خوری؟ شیخ گفت: صبر کن تا نماز قضا کنم، که نماز از پی کسی که روزی دهنده را نداند، روا نبود

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۲۴
نویسنده ناشی
جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۱۹ ق.ظ

رحمت الهی

سلام خداوند به احترام  مولای کون و مکان نگهدارتان باد

شیخ حسن خرقانی شبی نماز همی کرد . آوازی شنید که : هان بوالحسنو خواهی که آنچه از تو میدانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند ؟ شیخ گفت : ای بار خدای...خواهی تا آنچه از رحمت تو میدانم و از کرم تو می بینم با خلق بگویم تا دیگر هیچکس سجودت نکند ؟ آواز آمد نه از تو نه از من......

تذکره الاولیا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۱۹
نویسنده ناشی
جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۲۴ ق.ظ

ارزش

سلام به تمام زیبا سیرتان

سگی نزد شیر آمد گفت: بامن کشتی بگیر!

شیر سر باز زد و نپذیرفت.

سگ گفت: نزد تمام سگان خواهم گفت که شیر از مقابله با من می هراسد!!

شیر گفت: سرزنش سگان راخوشتر دارم از اینکه شیران مرا شماتت کنند که با سگی کشتی گرفته ام ...!

یادمان باشد هر کاری و هر سخنی ارزش جواب دادن ندارد.🍀

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۲۴
نویسنده ناشی
جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۰۹ ق.ظ

خداوند

سلام به همسفران گرامی

روزی بایزید درمیان شاگردانش نشسته بود ..یکی از آن ها گفت :

روزگاری بود که فقط خدا بود و غیر او هیچ نبود ...

بایزید گفت : امروز هم چنین است .....

 

از کتاب زیبای شرح حال و اقوال سلطان العارفین بایزید بسطامی و شیخ حسن خرقانی

نوشته : استاد حسن شه نما

"یعنی منظور مرید این بود که قبل از پیدایش جهان فقط خداوند بود واز نگاه بایزید اکنون هم در هر چه بنگری چیزی جز از جلوه حق نخواهی دید پس باز هم همه چیز جزئی از اوست ..و جز او چیزی نیست...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۰۹
نویسنده ناشی
پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۱ ب.ظ

قصریخ و جنگیر

جنگیر

قصر یخ، نام یک مجموعه ورزشی و تفریحی بود که قبل از انقلاب ۱۳۵۷ در خیابان ولیعصر (پهلوی سابق) نرسیده به میدان ونک وجود داشت.

شهرت قصر یخ در درجه اول به خاطر سالن پاتیناژ آن بود. این مجموعه دارای بخش‌های مختلف دیگری چون باشگاه تیراندازی، استخر روباز، میزهای بیلیارد، سالن پاتیناژ و پیست اسکی بود.[۱]

مدیر و مؤسس قصر یخ، فریدون باتمانقلیچ پسر سپهبد نادر باتمانقلیچ بود و تأسیسات آن مطابق با آخرین تکنولوژی‌های آن زمان و مانند باشگاههای تفریحی آمریکا و اروپا ساخته شده یود.[۲] این مجموعه پس از انقلاب اسلامی ایران تعطیل شد.

سلام باز هم یه خاطره بیمزه

 منظور از متن بالا من را یاد خاطره ای میاندازد از تعریفهای که در مورد قصر یخ. شندیده بودم البته من بچه پول دار نبودم که بتوانم برای پاتیناژ یا بیلیارد و یا ماشین سواری به ان مکان بروم ولی چون شنیده بودم فیلمهای در انجا نمایش میدادند که سینماهای دیگر رو از نمایش بعضی از فیلمها منع کرده بودند حالا چرا در سالن سینما ی قصر یخ به نمایش در می امد جای سوال بود روزی از ان مکان رد میشدم تبلیغ فیلم جنگیر را دیدم و خوشحال از اینکه دیگران برای دیدن ان فیلم چه مرارتهای را که نباید میکشیند چون حتما باید دستگاه ویدیو داشته باشند ویا اینکه ان دستگاه را کرایه میکردند مکانهای سر مخفی برای این کار بود که فیلمهای ویدیویی و یا دستگاهش را اجاره میدادند فکر کنم مبلغ اجاره حدودا برای دوازده ساعت اجاره فیلم و دستگاه پانزده هزار ریال پرداخت میکردیم البته حدود مبلغها را دقیقا یادم نمیاید اینم بگم که چند نفر میشدیم تا بتوانیم کرایه کنیم و از همه سختتر هم مکانی بود که باید پیدا میکردیم خونه. کی و پدر و مادر کی اجازه این کار را بدهد پدر نبود امکانات بسوزه که ما جوانهای ده پنجاه چه ها کشیدیم تا جوانی کرده باشیم سرتان را درد نیاورم برگردیم به قصر یخ بعله عزیزان من هم خوشحال شدم که چنین مکانی هستش و بدون دغدغه میتوانم ان را ببینم و رفتم زود بیلط گرفتم و داخل شدم هنوز فیلم به نمایش در نیامده بود و من داخل سالن شدم و وسطهای سالن روی صندلی لمیدم و خرسند از اینکه جای را حتی رو پیدا کردم و از پشت سرم هم خبر ندارم که ایا چند نفر پشت سرم وجود دارد تا اینکه چراغها را خاموش کردند فیلم به نمایش در امد و من هم همیجور که داشتم نگاه میکردم فیلم به جاهای ترسناکش رسید و من هم داشتم انجایی که سر دختر رو بدنش میچرخید یواش یواش هی جام عوض میکردم که لااقل پیش افراد دیگه ای بنشینم همینجور که داشت عقب نشینی میکردم اقا دیدم خدایا بجز من هیچ بنی بشری داخل سالن نبود تک و تنها توی سالن تاریک و ان فیلم ترسناک حالا نه میتونم از سالن بیام بیرون نه اینکه کسی هستش تا قوت قلبی برای من باشه البته بیشتر ترسم هم به خاطر سن کمی که داشتم بود هیچی من فیلم رو دیدم ولی چه دیدنی توامان با ترس و دلهره و گاهی هم چشمانم را میبستم که یه جاهایشو نبینم تا اینکه فیلم تمام شد و از سالن امدم بیرون و برگشتم خانه بعدها هم دو سه تا فیلم در ان مکان دیدم البته نه فیلم ترسناک دوستان از از اینکه ای خاطره را خواندید متشکرم و اگر ایراد نوشتاری وجود داشت که دارد به من یاد اوری کنید سپاسگزارم(نویسنده ناشی)پاتیناژ

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۱۱
نویسنده ناشی