وبلاگ شخصی

مرنجان و مرنج

وبلاگ شخصی

مرنجان و مرنج

وبلاگ شخصی
یا علی مدد بزرگواران به این وبلاگ خوش امدید سایه تان مستدام باد
آخرین مطالب
نویسندگان
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۱ خرداد ۹۷، ۲۱:۵۸ - علیــ ـرضا
    ⁦❤️⁩
  • ۱۵ شهریور ۹۶، ۰۳:۰۲ - قالب رضا
    :)
يكشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۲۸ ب.ظ

کوه

چند سال پیش دوستی داشتم بچه دزفول بود و برای دیدن خواهرش اومده بود تهران، البته گاه گاهی میومد و در همان فاصله ها باهم دوست شدیم یه روز به من گفت که با هم بریم کوه من هم قبول کردم رفتیم کوه پنجشنبه بود که بعد ازظهر راه افتادیم رفتیم ،در بند که از انجا به سمت توچال حرکت کنیم که شب اونجا بمونیم صبح که شد یکم تفریح کنیم و برگردیم پایین وقتی به  یک سوم راه رسیدیم چشمتون بد نبینه اقا یه بورانی شد که انگار در کوههای هیمالیا بودیم نه میتونستیم جلو بریم و نه میتونستیم برگردیم عقب چشم چشم و نمیدید منم که از کوه میترسیدم ینی از بلندی و این ترس هم باعث شد که من بیشتر اضطراب کنم و دوستم هم بتر از من و ازش پرسیدم پسر خوب من به امید تو اومدم کوه گفتم خوب این حتما توی کوه کم نمیاره و اونم گفت منم به حساب تو که بچه تهران هستی زیاد اومدی به این کوه به تو پیشنهاد دادم و گر نه چنین حرفی رو نمیزدم یکم با هم بگو مگو کردیم و گفتیم حالا چی کار  کنیم کاریه که شده خوب ما هم کار عاقلانه ای کردیم که در همون مکان موندیم چون صبح شنیدیم که دو تا از بچه های که اومده بودن کوه (و به ما  هم پیشنهاد کردن که بیایید دنبال ما ما راه را نشان میدیم که منم گفتم اقا رو .کوری عصا کش کور دگر ما نمیاییم و همینجا میمونیم تا هوا خوب بشه  )ان دو نفر توی کوه گم شدن و فعلا هم پیداشون نشده انقدر هوا سرد بود که کلی مکافات کشیدیم تا خورشید بالا اومد و ما یکم گرم شدیم و خسته و کوفته برگشتیم پایین و در راه کسانی که در روز روشن با خیال راحت داشتن میرفتند بالا و با حسرت به انها نگاه میکردیم که چرا روز نیومیدیم کوه و جالبتر اینکه اونها هم ما رو تمسخر میکردن که خیلیا دارن بالا میرن و اینها دارن بر میگردن پایین دیگه نمیدونستند که چه بلایی سرمان اومد الانم که چندین ساله از اون ماجرا میگذره من دیگه کوه نرفتم که نرفتم ینی کوه زده شدم و رفت .....دوستانی که این مطلب رو زحمت کشیدن و خواندن سپاس گزارم (اثر نویسنده ناشی)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۲۸
نویسنده ناشی
چهارشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۴۷ ب.ظ

خار بی کنگر

خار بی کنگر چه کار آید مرا

راه بی رهبر چه کار آید مرا

گر نباشد مرتضی با من رفیق

خدمت قنبر چه کار آید مرا

عیسی مریم همی جویم به جان

بندگی خر چه کار آید مرا

گر نه سر باشد فدای پای او

دردسر بر سر چه کار آید مرا

خوشتر از مشک است بوی یار من

مشک یا عنبر چه کار آید مرا

خم مِی دارم مدام از حضرتش

جام یا ساغر چه کار آید مرا

بندگی سیدم چون پیشوا است

خدمت سنجر چه کار آید مرا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۴۷
نویسنده ناشی
سه شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۱۸ ب.ظ

پاک

سرزمینیست که ازآن بوی وفا میاید
تکیه گاهی ست که هر شاه گدا می آید
جان من پاک بیا که منزل نا پاکان نیست 
هر که پاک است به سر منزل ما آید
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۷ ، ۲۳:۱۸
نویسنده ناشی
دوشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۷، ۰۹:۱۹ ق.ظ

زلزله

از زلزله و عشق خبر کس نشود 
آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای
شفیع کدکنی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۷ ، ۰۹:۱۹
نویسنده ناشی
دوشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۷، ۰۸:۵۶ ب.ظ

همینطوری

جهت عرض ادب

سلام به همه دوستان خوبید خوشید ممنون 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۵۶
نویسنده ناشی
چهارشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۴۰ ب.ظ

بیش از این

پبش ازین کاندرازل بی چشم دیدی داشتیم 
بی زبان وبی بیان گفت وشنیدی داشتیم 
شیراز پستان رحمت خورده عیدی داشتیم
پیش از اینها کز مسبب برسبب چسپیده سخت 
برگی بی برگی سرهرشاخ بیدی داشتیم 
پیش ازانکه تشنه وامانیم سر بازار تیه 
من وسلوا ، نهر وخوان، بی خریدی داشتیم 
پیش ازان کزنیل بابی زاسمانها درگشود 
بابها مفتوح بی قفل وکلیدی داشتیم 
پیش ازانکه خود بگوییم لا احب الافلین 
خلعت خلت ببر، بخت سپیدی داشتیم 
پیش ازان کاندر ازل گوییم "بلی" رادر ابد 
بی بلایی را بجان و دل نویدی داشتیم 
پیش از"وحدت "که جا درمحفل "کثرت "کنیم 
"قل هوالله واحد "یکتافریدی داشتیم 
پیش ازانکه هشت جنت رابیارایند خوش 
تاج "کرمنا "بسر حسن رشیدی داشتیم 
پیش ازداغ "ظلومی" خط نسیان وجهول 
مهرضعفی برجبین برکف رسیدی داشتیم 
پیش ازان کزما خطا اید ، خطا بخشی قدیم 
"غافر الذنبی وستار العبیدی " داشتیم 
پیش ازین بر بیش ازینهایش امیدی داشتیم 
پیش ازین کز ایت " لاتقنطو " بسمل نوید
 پیش ازین بربیش ازینهایش امیدی داشتیم
شعر از عارف شاعر بزرگ معاصر : استاد بسمل باخزری" غلامعلی تیموری"
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۴۰
نویسنده ناشی
يكشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۱۸ ب.ظ

فرشته و شیطان

یا علی مدد سلام 
‏اشعار و ضرب المثل هائ زیبا‏
✍🏻حاکمی ماهرترین نقاش مملکت خود را مامور کرد که در مقابل مبلغی بسیار، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند. نقاش به جستجو پرداخت که چه بکشد که نماد فرشته باشد؟ 
چون فرشته ای برایش قابل رویت نبود کودکی خوش چهره و معصوم را پیدا نمود و روزهای بسیاری آن کودک را کنارش می نشاند و تصویر او را می کشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف نمودند. 
حال نوبت به کشیدن تصویر شیطان رسید، نقاش به جاهای بسیاری می رفت تا کسی را پیدا کند که نماد چهره ی شیطان باشد و به هر زندان و مجرمی مراجعه نمود، اما تصویر مورد نظرش را نمی یافت چون همه بندگان خدا بودند هرچند اشتباهی نمودہ بودند.
سالہا گذشت اما نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد. 
پس از چهل سال که حاکم احساس نمود دیگر عمرش به پایان نزدیک شده است به نقاش گفت هر طور که شده است این طرح را تکمیل کن تا در حیاتم این کار تمام شود. نقاش هم بار دیگر به جستجو پرداخت تا مجرمی زشت چهره و مست با موهایی درهم ریخته را در گوشه ای از خرابات شہر یافت. 
از او خواست در مقابل مبلغی بسیار اجازہ دهد نقاشیش را به عنوان شیطان رسم کند. او هم قبول نمود. چند روز مشغول رسم نقاشی شد تا اینکه روزی متوجه شد که اشک از چشمان این مجرم می چکد. 
از او علت آن را پرسید؟
گفت : شما قبلا ًهم از چهره ی من نقاشی کشیده اید،من همان بچه ی معصومی هستم که تصویر فرشته را از من کشیدی. 
امروز اعمالم مرا به شیطان تبدیل نموده. داستانی بسیار تامل بر انگیز است،خداوند همه ما را همانند فرشته ای معصوم آفرید، این ماییم که با اعمال ناشایسته قدر خود را نمی دانیم و خود را به شیطان مبدل می کنیم....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۱۸
نویسنده ناشی
يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۴۴ ب.ظ

شهید عزیزالله وطنخواه مرنی


سلام بر شهیدان الهی و شهدای جنگ تحمیلی

در سا ل ۱۳۴۰ هجری شمسی و در روستایی واقع در استان اردبیل،شهرستان نمین،روستای مرنی، یا مرنلو دیده به جهان گشود، شهید عزیزالله وطنخواه دوران کودکی تا نوجوانی را در روستای مرنی زندگی کرد .

و به خاطر نبود کار به تهران امد. و در حرفه نقاشی ساختمان مشغول به کار شد تا بتواند در این کار مهارت پیدا کرده تا اینکه بتواند برای خود و خانواده کمک خرج باشد.

و در این حرفه ماند و یاد گرفت و یک نقاش خوب و حرفه ای شد و بعد از مدت کوتاهی و در سال ۱۳۵۹ به نظام مقدس سربازی اعزام شد.

 و بعد از اموزش نظامی در عجب شیر  به جبهه های حق علیه باطل درمنطقه مرزی کردستان رژیم نا حق صدام   منتقل شد و بعد از مدتی در عملیات بیت المقدس در ازادی خرمشهر  شجاعانه جنگیدن بر علیه باطل و به شهادت یکی از فرماندهان که بعد از ازادی اسرا به اغوش گرم خانواده برگشته بود، فرمودند در زیر یک پل کوچک سنگر گرفته بود .

او را اسیر کرده و به اردوگاه عراقیها بردند و خانواده ان شهید بزرگوار یعنی عزیزالله قبل از ان که ان فرمانده اتفاق را باز گو کند،

 چشمشان به در بود نمیدانستند زنده است یا اینکه به شهادت رسیده و وقتی شنیدن که اسیر گشته باز هم منتظر ماندند و چشمشان به در خشکید و او نیامد که نیامد تا اینکه دیگر باورشان شد که او دیگر در این سرای نیست .

روح تمام شهدا قرین رحمت الهی گردد.

و من اله التوفیق

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۴۴
نویسنده ناشی
يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۷، ۰۴:۲۱ ق.ظ

به خواب زدن

مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند کفش هایش را گذاشت زیر سرش و خوابید ،
طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند،
یکی از آن دو نفر گفت طلاها را بگذاریم زیر منبر
دیگری گفت نه آن مرد بیدار است وقتی ما برویم طلاها را بر میدارد ،
 سپس هردو گفتند امتحانش کنیم کفش هایش را از زیر سرش برمیداریم معلوم میشود که بیدار است یا خواب،
 مرد که حرفای آن دو شخص را میشنید خودش را بخواب زد آنها کفش هایش را برداشتن و مرد هیچ واکنشی از خود نشان نداد،
سپس گفتند پس این مرد خواب است طلاها را بگذاریم زیر منبروبرویم
بعد از رفتن آن دو،
مرد بلند شد و رفت که از زیر منبر، طلاهای آن دو شخص را بردارد اما هیچ طلایی در آنجا نبود،
مرد متوجه شد که همه ای آن حرفها برای این بوده که در عین بیداری کفش هایش را بدوزدند
 آیا ماهم خودمان را گاهی بخواب میزنیم؟ بسیاری ازماها خود را درمقابل حوادث ناخوش ایند بخواب میزنیم ودرمقابل چشمان به دروغین بسته ی ما شاهد این حوادث هستیم
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۰۴:۲۱
نویسنده ناشی
يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۷، ۰۴:۱۸ ق.ظ

قضاوت

درویش حمید
حقم علی نگهدار همه تون لطفا گفتار پایانی را بخوانید که مولایمان علی چه میفرماید
 یکی از گناه های که اکثراً باهاش در گیریم قضاوتهایست که نسبت به دیگران میگنیم حواسمان باشد کجای کاریم 
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی / هر لحظه به دام دیگری...
 محمد
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی / هر لحظه به دام دیگری پا بستی
 زن گفت که شیخ هر آنچه گویی هستم / آیا تو چنان که می نمایی هستی ؟
خیام
ای مالک! 
اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، 
فردا به آن چشم نگاهش مکن
 شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی!!
حضرت علی (ع)
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۰۴:۱۸
نویسنده ناشی