وبلاگ شخصی

مرنجان و مرنج

وبلاگ شخصی

مرنجان و مرنج

وبلاگ شخصی
یا علی مدد بزرگواران به این وبلاگ خوش امدید سایه تان مستدام باد
آخرین مطالب
نویسندگان
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۱ خرداد ۹۷، ۲۱:۵۸ - علیــ ـرضا
    ⁦❤️⁩
  • ۱۵ شهریور ۹۶، ۰۳:۰۲ - قالب رضا
    :)

۷۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۲۵ ب.ظ

یامهدی

دعای منتظران در عصر غیبت👇

اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِف نَبِیَّکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینى

🌹(دعا برای سلامتی عزیز غائب از نظر)🌹

💜•.¸¸.•⛅☆💎💎💎☆⛅•.¸¸.•💜

💐دعای سلامتی حضرت حجت

عجل الله تعالی فرجه الشریف:

دعای منتظران در عصر غیبت👇 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِف نَبِیَّکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینى 🌹(دعا برای سلامتی عزیز غائب از نظر)🌹 💜•.¸¸.•⛅☆💎💎💎☆⛅•.¸¸.•💜 💐دعای سلامتی حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف: بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💜•.¸¸.•⛅☆💎💎💎☆⛅•.¸¸.•💜 👇♡ساعت عاشقی♡👇 به رسم هرشب ♥بسم الله الرحمن الرحیم♥ اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْکَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکى ، وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ ، وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ ؛ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرینَ

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۲۵
نویسنده ناشی
پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۴۲ ب.ظ

بى ریا باشیم1

خداپرستی بی ریا، بخش نخست:

بسیاری از ما وقتی وصفی از انسانهای بزرگ و به خدا رسیده را میشنویم، در دل عاشق آنها میشویم و در هر لحظه آرزو میکنیم که کاش میشد این انسان بزرگ را ملاقات میکردیم. اما این اشتیاق ملاقات برای چیست و چه اثری در پیشرفت ما میتواند داشته باشد؟ این اشتیاق بیشتر از سر یک کنجکاوی ذهنی و بازی نفسانی است و معمولا از روی عشق خالصانه و در خذمت فلان عارف و پارسا بودن نیست. چه اگر حقیقتا از روی عشق باشد، در هر لحظه خود را آماده خدمت به هر انسانی میدانیم، به این دلیل که خدمت به خلق خدا خدمت به خداست. در مجموعه گفتارهای پیش رو چند داستان از عطار نیشابوری بزرگ و یک داستان از مهربابا خواهم آورد تا این حقیقت به ما یادآوری شود و کمکی باشد تا حقیقت جویی از را از روی عشق انجام دهیم و نه از روی ریا:

نانوایی بود که از بزرگی های شبلی (یکی از عرفای بزرگ) سخنهای بسیار شنیده بود و در دل آرزو کرده بود که کاش میتوانست به دیدار او برسد و او را از نزدیک ببیند. نانوا شوق دیدار او را هر روز در دل داشت و روزانه به او عشق میورزید، اما این عشق فقط از شنیده هایش درباره شبلی در او ایجاد شده بود و هرگز این عارف بزرگ را ندیده بود:

بسی در شوق او بنشسته بودی

که او را عاشقی پیوسته بودی

نبود او عاشقش از روی دیدن

ولیکن عاشقش بود از شنیدن

روزی شبلی که از راه دوری می آمد به طور اتفاقی به نانوایی این مرد رسید و چون میدانست که مرد نانوا در دلش به او عشق میورزد، بدون اینکه پولی بدهد گرده نانی از نانوایی او برداشت. اما نانوا که فکر میکرد او یک گدا هست، نان را از دست او کشید و به

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۴۲
نویسنده ناشی
پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۲۱ ق.ظ

بداهه

مست با من نشست ،قصه ز دنیا می گفت

سخن از روشنی شمع ، چه زیبا میگفت

 

هر ورق در دل من چون غزلی بر پا بود

طعم یک بوسه جانانه ، چه شیوا میگفت

 

نرم نرمک عطش عشق به جانم انداخت 

با طراوت سخن از عشق و تمنا میگفت

 

خنجری بود ، غم هجرت او ، بر دل من

او که چون مونس دردم ، ز مداوا میگفت

 

شب من تا به سحر با دل و دنیایش بود

او که با هرغزلش قصه ز لیلا میگفت!

 

هدیه کردم به دلش صبر و شکیبایی خود

او به پای نفسم گرم ، ز رویا میگفت

 

شعله بر این دل دیوانه ی پروانه کشید

غافل از فاجعه بودم که به هر جا میگفت

 

شکیبا اصلان بیگیان

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۲۱
نویسنده ناشی
چهارشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۳۲ ب.ظ

الهی

غم را همیشه وقت سحر با خدا بگوغم را همیشه وقت سحر با خدا بگو هر جا دلت شکست در آنجا خدا بگو در های روزگار به رویت چو بسته شد خواهی اگر گشوده شود یا خدا بگو

هر جا دلت شکست در آنجا خدا بگو

در های روزگار به رویت چو بسته شد

خواهی اگر گشوده شود یا خدا بگو

my god

Six-time sadness God always tell

Any place where God's heart failure Say

Chu was closed at the time of the sighting

If God will be opened or Say

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۳۲
نویسنده ناشی
چهارشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۳۲ ق.ظ

من نمی دانم

من نمیدانم چرا دل بی کس است؟

جای گل در این چمن خار و خس است؟

از چه دلها سخت و سنگی گشته اند؟

عشق ها پولی و رنگی گشته اند؟

مهر را در قلب دیگر لانه نیست

دل شده ویرانه ، دیگر خانه نیست

غنچه خشکیده است در باغ و چمن

لاله پرپر گشته در دشت و دمن

جای بلبل جغد لانه کرده است

سینه را بُغض آشیانه کرده است

گرگ پوشیده است لباس میش را

میدرد هم بره را هم میش را

آسمان جولانگه شهباز نیست

باز و شاهین را پّرِ پرواز نیست

هر پرستوئی پّر و بالی گشود

تیر صیادی شکارش کرد زود

بیشه جولانگاه روباه است و گرگ

پای شیران است در بندی سُتُرگ

کرکسان لاشخور گرد آمدند

هرکدام زین لاشه سهمی برده اند

در چنین وضعی که میگیرد نفس

نیست این جمع را کسی فریادرس

هر که را بر علم و بر دانش فزود

بیدرنگ از بهر هجرت پّر گشود

رفت و با این قصه ها بیگانه شد

در غیابش باغ گل ویرانه شد

حال ما را هست تکلیفی سُتُرگ

بّهرِ آبادی این ملک بزرگ

دستها باید به دست هم دهیم

همره و هم صحبت و همدل شویم

تا دوباره خانه آبادان شود

جنگلش جولانگه شیران شود

باقر حسن زاده (ب.ح.نوید)

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۳۲
نویسنده ناشی
چهارشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ق.ظ

گاهی

سلام به سروران گرامی

ﮐﻨﻔﻮﺳﯿﻮﺱ ﺑﺎ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻧﺶ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﻨﯿﺪ ﺩﺭ ﺩﻫﯽ٬ ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺎﻫﻮﺷﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.

ﮐﻨﻔﻮﺳﯿﻮﺱ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻩ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﺪ.

ﭘﺴﺮﮎ ﻣﺸﻐ

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۲۸
نویسنده ناشی
سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۳۷ ب.ظ

بودن با او

شیخ جسن خرقانی گفت :

پیوسته باید که از اندام مومن یکی به خداوند جل جلاله،مشغول باشد . 

یا به دل او را یاد میکند ،یا به زبان ذکر او همی گوید یا به چشم "دیدار" وی میبیند 

،یا به دست سخاوت میکند ، یا به قدم زیارت مردان همی رود و یا سر خدمت مومنان همی کند.

یا از ایمان یقینی همی بدرد و یا از خرد ،معرفت همی ورزد.

یا از کار اخلاص همی ورزد . یا از قیامت حذر میکند.

این چنین کس من کفیلم که چون سر از گور بر کند ،کفن کشان میرود تا به بهشت.........

از کتاب زیبای :احوال و اقوال شیخ حسن خرقانی...استاد مجتبی مینوئی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۳۷
نویسنده ناشی
سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۲۷ ب.ظ

یامهدى

سلام یابقیةالله

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۲۷
نویسنده ناشی
سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۲۱ ب.ظ

چهار جواب

سلام و دو صد درود

ادب و عرفان

*ابوالحسن خرقانی می گوید؛

جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد !

*مرد فاسدی از کنارم گذشت و من 

گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد !

او گفت؛ ای شیخ !

خدا می داند که فردا حال ما چه خواهد شد !

 

*مستی دیدم که افتان و خیزان 

در جاده های گل آلود می رفت،

به او گفتم؛ قدم ثابت بردار تا نلغزی !

گفت؛ من بلغزم باکی نیست،

به هوش باش تو نلغزی ای شیخ !

که جماعتی از پی تو خواهند لغزید...!

 

*کودکی دیدم که چراغی در دست داشت

گفتم؛ این روشنایی را از کجا آورده ای؟!

کودک چراغ را فوت کرد

و آنرا خاموش ساخت و گفت؛

تو که شیخ این شهری،

بگو که این روشنایی کجا رفت ؟!

 

*زنی بسیار زیبا رو که در حال خشم

از شوهرش شکایت میکرد !

گفتم؛ اول رویت را بپوشان، بعد با من حرف بزن!

گفت؛ من که غرق خواهش دنیا هستم،

چنان از خود بی خود شده ام که از خویش 

خبرم نیست، تو چگونه غرق محبت خالقی،

که از نگاهی بیم داری....؟!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۲۱
نویسنده ناشی
سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۱۶ ب.ظ

عالم بودن

سلام بزرگواران درود بر شما و ارزوی عمری با عزت

سلطان العارفین بایزید بسطامی

"هو" ما و هر چه در عالم است،شاهکاریم:

___________________________________________

آیا هر یک از میوه ها خاصیتی مخصوص به خود ندارد؟ که شاید درمان بسیاری از بیماری ها باشد؟ آیا هر گل عطر مخصوص به خود ندارد؟ آیا خورشید و ماه و ستارگان خاصیتی بیشمار ندارند؟و هر یک از ما؟؟؟

چرا؟؟ 

چون همگی از انوار حق برخورداریم..و این انوار سر شار از عشق است و مهربانی و رحمت و بخشش...

در وجود هر یک از ما خاصیت و استعدادی است منحصر به فرد..اما چرا ما آن را هنوز کشف نکرده ایم؟؟؟

شمس در مولانا استعداد عالم بودن را دیده بود پس او را با عشق آشنا کرد تا همه افتخاراتش و منم های درونش را فرو بریزد و خاکسترش کند تا این بار کلامش رنگ انوار حق بگیرد و جاودانه شود ...او آئینه ای گرفت تا مولانا خاصیتش را در آن ببیند ....خاصیتش همان دم خدائی است که در همه وجود دارد...اما نمیتوانند ببینند و یا شاید منتظر شمسی هستند تا آنها را باور کند؟؟

و همه ما میخواهیم باور شویم ...

صدها هزار نفر نقاشند ،چرا فقط یکی استاد فرشچیان میشود؟؟؟

هزاران نفر خیاطند ، آشپزند، پزشکند، و هزاران پیشه اما معدود موفق میشوند و جاودانه ...

چون آن ها کنار خاصیت و استعدادشان ، ایمان دارند.آنها صدها بار زمین خوردند و باز بلند شدند ..آنها نا امید نشدند ..آنها توانستند خودشان را باورکنند ...به کاری که کردند دل دادند و با عشق انجام دادند ..آنها قدر دان بودند .هم از خدا و هم از بندگان خدا و هم از همه مخلوقات خدا..فروتن بودند و بخشیدند و حسادت نکردند.....

خداوند در قرآن میفرمایند : در هر کسی خاصیت و فضلی است مخصوص به او ،نخواهید که شما هم مثل دیگری شوید..

ملت ما یکی از باهوشترین و با استعدادترین ملتهای دنیاست..و دنیا در اینده مربوط به نوابغ است..و این را غرب بخوبی میداند و ترسشان هم از همین ......نخبگانمان را می ربایند .....تخم یاس و نامیدی میکارند و متاسفانه بسوی اعتیاد میکشانند .

.و این رسالت ماست که باور کنیم عزیز خدائیم و روح پاک و زلالی در ما نهفته است و با ایمان به خالق هستی و مهر و بخشندگی ،گردوغبارمان راپاک کنیم تا شاهکار وجودمان متجلی گردد..:

همیشه در پناه خدا باشید و راهتان نور باران باد.......................

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۱۶
نویسنده ناشی